در آن گزارش که از سوی مدیر ودستاندرکاران پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی تهیه شده بود به تفصیل از وضعیت یوز در ایران و فعالیتهایی که به همت متولیان این پروژه صورت گرفته سخن رفته بود.
قرار بود دیدگاه چند کارشناس نیز در کنار آن گزارش منتشر شود، ولی بهعلت طولانی بودن آن گزارش، مجال چاپ نقد و نظر کارشناسان میسر نشد. گزارشی که در پی میآید همان نقد و نظر است؛ دیدگاههای 3کارشناس که هریک از زاویهای خاص این پروژه را نقد و بررسی کردهاند.
یوزپلنگ هنوز از وضعیت بحرانی بیرون نیامده است. این نظر صریح مهندس اکبر همدانیان درباره وضعیت فعلی یوزپلنگ آسیایی است. وی که خود زمانی با پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی همکاری داشته است در ادامه میگوید: باید روی این قضیه ( حفاظت از یوز) وقت گذاشت و کار کرد. باید بهگونههای دیگر حیاتوحش هم پرداخت؛ گونههایی مثل خرس سیاه و گورخر که همچون یوز وضعیت بحرانی دارند.
همدانیان عمدهترین تهدیدهای یوز را چرای گوسفند در زیستگاه این حیوان، مزاحمت سگهای گله و وجود مستثنیات داخل مناطق عنوان میکند و میافزاید: این عواملی است که آرامش یوز را در زیستگاههایش بههم زده است اما از همه مهمتر کمبود طعمه برای این حیوان است که باید برای آن فکر اساسی کرد.
به گفته وی، در زیستگاههایی که به آنها زیستگاه منتخب اطلاق میشود مثل نایبندان طبس، درنجیر، منطقه حفاظتشده بافق، پارک ملی کویر و پارک ملی خارتوران، یوز وجود داشت اما تقریبا در تمام این مناطق یوز به علت کمبود طعمه از دشت به سمت دامنه و ارتفاعات و شکستگیها رانده شد. در مواردی حتی گزارش شده که یوز، بز شکار کرده و این نشان میدهد که دیگر در دشت غذایی برای این حیوان وجود ندارد.
این کارشناس که پس از سالها همکاری با سازمان محیطزیست اکنون بازنشسته شده است، میافزاید: آنچه اکنون پروژه یوز، بدان نیاز دارد همت جمعی و عزم ملی است اما در کنار آن باید سازمان به مناطق هم بها بدهد و نگذارد گونههای باقی مانده از بین بروند.
همدانیان با اشاره به بحرانی بودن وضعیت یوز تصریح میکند: وقتی وضعیت بحرانی باشد ما یک جمعیت پویا نداریم. آن طوری که « تیموتی برایان» کارشناس world conversation society اعلام کرده جمعیت یوز در تمام ایران بین 60 تا 100 قلاده است. این آمار را براساس عکسهای تهیه شده توسط دوربینهای مخصوص اعلام کرده است. به هر صورت برای ازدیاد یک گونه باید طعمه آنگونه فراهم باشد. متأسفانه آهو، جبیر، قوچ و میش که طعمههای اصلی یوز محسوب میشوند در حال حاضر وضعیت بحرانی دارند. بنابراین وقتی آنچه یوز به آن وابسته است وضعیت بحرانی دارد بالطبع وضعیت خودش هم بحرانی است.
این کارشناس تلاش دستاندرکاران پروژه حفاظت از یوز بهویژه فعالیتهای انجمن یوز ایران را قابل تقدیر دانست و گفت: نمیتوان این تلاشها را منکر شد. آموزش جوامع محلی و حاشیهنشینان مناطق حاصل همین تلاشهاست. اما این تلاشها باید مستمر باشد زیرا ما نیازداریم دامنه آموزش را در بین مردم گسترش بدهیم و در کنار آن نیروی حفاظتی را بالا ببریم. از سوی دیگر، باید تعارضات موجود را کاهش بدهیم که شکارچیان متخلف، مستثنیات، چوپانان و گلهها را شامل میشود.
روند کار
همدانیان درباره روند پروژه میگوید: این پروژه البته دستاوردهایی داشته است؛ از جمله در قبال این پروژه 30نیروی حفاظتی گرفتهایم. در مناطق، سرشماری صورت گرفت که حاصل آن، اطلاع از وضعیت طعمه یوز بود و نشان داد که جمعیت گونههایی چون قوچ و میش و جبیر و آهو چندان خوب نیست. علاوه براین دوربینهای مخصوص در مناطق نصب شد که از این طریق 7هزار عکس از گونههای مختلف تهیه شد؛ تصاویری که وجود یوز و بقیه گونهها را در برخی مناطق به اثبات رساند.
وی روند پروژه را تا پیش از مدیریت فعلی چندان رضایت بخش توصیف نمیکند و میافزاید: طی آن 2 سال (قبل از مدیریت کنونی) کارها بیشتر جنبه نمایشی داشت اما اکنون با وجود اعتبارات محدود و موانعی که بر سر راه حمایت جهانی ( ناشی از مشکلات موجود میان آمریکا و ایران) از این پروژه وجود دارد روند کار نسبت به گذشته مطلوبتر است. با این حال قرار بود 2کارشناس برای آموزش به خارج از کشور و به محلی که خانم لری مارکر مسئولیت یوزهای آفریقای نامیبیا را بر عهده دارد اعزام شوند ولی این کار انجام نشد. فراموش نکنیم بدون داشتن نیروی متخصص نمیتوان انتظار موفقیت داشت. سازمان باید در این زمینه سرمایهگذاری کند. بدون سرمایهگذاری نه این طرح و نه هیچ طرح مشابهی به نتیجه نمیرسد.
پروژهای در ابهام
دکتر اسماعیل کهرم، استاد محیطزیست در این باره میگوید: یوزپلنگ که روزگاری در سطح آسیا مشاهده میشد زیستگاه آن امروز به ایران محدود شده است. تعداد این حیوان تا 40 سال پیش 300الی 400 قلاده برآورد میشد. به خاطر دارم سال1353 پیرمردی انگلیسی برای فیلمبرداری از یوز به ایران آمده بود. در آن زمان با یک هواپیمای کوچک بر فراز ورامین پروازکردیم و در کمتر از یک ساعت موفق به مشاهده یوز و فیلمبرداری از آن شدیم اما اکنون یا با دوربینهای اتوماتیک از این حیوان عکسبرداری میکنند و یا از روی ردپا میتوان پی بهوجود و حضور یوز برد.
وی در پاسخ به این پرسش که این کاهش جمعیت ناشی از چیست، تصریح میکند: طعمه این حیوان از بین رفته، ضمن آنکه در مواردی یوز شکار میشود. زنده یاد دکتر هرمز اسدی میگفت در استان سمنان در خانهای لاشه خشکشده 12 یوز کشف شد. نمونه دیگر، در همین سالهای اخیر بود که معلمی در خراسان 2قلاده یوز- یک ماده یوز با تولهاش – را با ژیان زیر گرفت بعد هم در دادگاه ادعا کرد که این یوزها به او حمله کردند. جالب است که دادگاه هم این ادعا را پذیرفت، در حالی که این غیرممکن است چون یوز ذاتا خجالتی و کمرو است؛ هیچ گزارشی هم مبنی بر حمله این حیوان به انسان وجود ندارد. نمونه دیگر، در یزد، سربازی تولههای یک یوز را داخل سوراخی با دود خفه میکند. اینها یک طرف قضیه است.
طرف دیگر، نابودی آبشخورها، اشغال زیستگاهها، حضور دام و سگهای گله در محل زیست این حیوان است. شکار طعمههای این حیوان هم عامل دیگری است که وضعیت بحرانی امروز را رقم زده تا آنجا که بنا به گفته متخصصان، تعداد این حیوان در سراسر ایران به 40 قلاده میرسد. حالا این پروژه میخواهد با کمک « جف» ( صندوق بینالمللی حیات وحش) و مؤسسه برانکس در نیویورک، به داد یوز برسد. منتها مسئله این است که چقدر این پروژه موفق بوده و تا چه اندازه توفیق داشته است؟
وی میافزاید: مسائلی که باعث کاهش یوز شده، از بین رفتن طعمه و کاهش آبشخور است. این پروژه کدامیک از اینها را برطرف کرده است؟ البته این پروژه در مناطق مختلف دوربینهای اتوماتیک نصب کرد، سمینار و کنفرانس برگزار کرد، باعث شکلگیری تشکلهای مردمی شد و جوانها را گسیل کرد. اما سؤال این است تاکنون کدامیک از شرایط زندگی یوز را بهبود بخشیده که مدعی موفقیت است؟
این استاد دانشگاه تصریح میکند: بزرگترین انتقادی که براین پروژه وارد است اینکه چرا یک پروژه ملی در زمینه حفاظت محیطزیست نباید سخنگو داشته باشد تا کارشناسان و علاقهمندان محیطزیست از کموکیف آن باخبر باشند. هر وقت هم انتقادی شده، با واکنش تند مسئولان مواجه شده است. طرح یوز باید سخنگو داشته باشد، باید با اطلاعرسانی دقیق و شفاف و با آمار و ارقام مسائل اعلام شود تا بتوان آن را نقد کرد. این شیوه سبب ارتقای آگاهی عمومی و علاقه مردم به یوز میشود؛ این کاری است که تاکنون مغفول مانده است. الان میگویند آمار یوز از 40 قلاده به 70 رسیده است اما آیا واقعا مستندی در این باره وجود دارد؟ اگر وجود دارد چرا ارائه نمیشود؟
کهرم میگوید: من بارها تاکید کردهام از نظر علمی جمعیتی پایدار است که حداقل 200قلاده باشد، پایداری هم 10ساله است. فراموش نکنیم پرورش در اسارت از نظر جهانی از حیاتوحش خارج است؛ یعنی شیرهایی که در باغوحش هستند دیگر جزو حیاتوحش محسوب نمیشوند. طرح حفاظت از یوز زمانی موفق خواهد بود که شرایط از نظر حفاظت و زیستگاه بهگونهای فراهم شود که طعمه یوز در زیستگاه افزایش یابد و زیستگاه امن شود. هیچ دامداری هم اجازه ورود به زیستگاه را نداشته باشد در چنین شرایطی بقای یوز میسر میشود. آیا واقعا این پروژه چنین کارهایی را انجام داده است.؟ اگر هنوز یوزی در ایران وجود دارد ناشی از همت محیطبانانی است که همه زندگی خود را صرف حفاظت از این حیوان و دیگر گونههای وحش کردهاند.
پروژهای پر فرازونشیب
مهندس مصطفی خلیلی، کارشناس بازنشسته محیطزیست، در این باره میگوید: پروژه حفاظت از یوز از ابتدا تاکنون دستخوش تحولات و فرازهای مختلفی بوده است. به این معنی که با تغییر مجریان، سلیقهای عملشده و این سلیقهای عملکردن به جز یکی دو مرحله که فرازی در شرایط ایجاد کرد بیشتر در جهت تبلیغ منافع و مرتبه علمی مجری بوده است. بنابراین از آغاز پروژه در سال76 تا به امروز، صرفا یوز تحتتأثیر معادلات اکولوژیکی مناطق توانسته خودش را حفظ کند چرا که برخی گونههای حیات وحش خود کنترلی دارند. این خودکنترلی ناشی از رفتارها، قناعت، دامنهگستره خانگی ونیازهای غذایی است.
وی میافزاید: در دهه60، تمام محیطهای کویری را زیر پا گذاشتم؛ مناطقی که کسی جسارت نمیکرد وارد آن شود. برآیند این گشت زدنها و مطالعات میدانی، طرح بینالمللی یوز بود که بحث آن مطرح و با «جف» مبادله شد. اما وقتی کار شروع شد من کنار گذاشته شدم. در آن زمان باتوجه به مطالعاتی که داشتم و نقشههایی که تهیه کرده بودم تصور میکردم اینگونه بهشدت در معرض انقراض است و شاید چند قلاده از آن باقیمانده باشد. دشت زردابه در عمق منطقه حفاظت شده خوشییلاق حیطه اصلی یوزبود. تمام عکسهایی که قبل از سال57 از یوز تهیه شده بود در همین منطقه عکسبرداری شده بود.
در دهه 60 تا سال75 که این مسئله را در قالب کارهای جاری و طرحهای مطالعات یوز در سطح ملی تعقیب میکردم استنباطم این بود که یوز در دشت زردابه از بین نرفته بلکه بهدلیل آنکه یوز در این منطقه امنیتش را از دست داده و دیگر طعمهای برایش وجود نداشت نیز بهدلیل
محدود بودن گستره این منطقه بین تپه ماهورها و کوهها ترجیح داده است به طرف بخشهای جنوب حرکت کند و به سمت توران و اسبکشان، دریاچه نمک و کویربیاید و بعد به طرف بافق و درنجیر برود. این تصور من از گدار حرکتی یوز بود.
توجیه این تصور آن بود که در جایجای این منطقه که تقریبا هزار کیلومتر وسعت دارد دنبال جبیر، آهو و یا پستانداران دیگر حرکت میکند. اما این امیدواری وجود داشت که این حیوان وجود دارد ولی اینکه چرا دیده نمیشود جای بحث داشت. نداشتن امنیت، کمبودن تعداد و انزوا طلبی از دلایلی بود که میتوانست مانع از رویت یوز باشد. درست بودن این فرضیه زمانی ثابت شد که بعد از تصویب پروژه، دکتر جورج شللر و همکارشتیم به ایران آمدند و در سال76 با نصب دوربین در مناطق، حضور اینگونه حیات وحش را در مناطق مختلف اثبات کردند.
خلیلی میگوید: در دوره نخست که مهندس جورابچیان مدیریت پروژه را بر عهده گرفت کار خوب پیش میرفت اما از آنجایی که تجربه کاری مدیریت در بخش گوشتخواران و حیاتوحش کم بود آنچه انتظار میرفت بهصورت 100 درصد با موفقیت توأم نشد. به اعتقاد من در آن زمان طرح بهطور نسبی 70 درصد پیشرفت داشت اما بهدلیل اختلاف دیدگاه وی و معاون محیط طبیعی وقت سازمان، از مدیریت برکنار شد و مدیر جدیدی انتخاب شد.
براساس گزارشی که در دیماه87 در این زمینه تهیهشده در زمان مدیریت جورابچیان، محیطبانان در مناطق مختلف با چیدمان مناسب حضور داشتند از همه مهمتر حضور دائمی وی در منطقه باعث حمایت و هدایت عملیات حفاظتی میشد. این شیوه عملکرد، ارتقای درجه حفاظت را در پیداشت. با بالارفتن حفاظت، مشاهده حیوان آشکارتر شد، بهخصوص چوپانان بیشتر این حیوان را مشاهده میکردند و از طریق همین پیامآوران بیابان اطلاعات دریافت میشد. اما پس از این دوره، حفاظت رنگ باخت و کار بیشتر جنبه نمایشی گرفت. این مسائل باعث افت پروژه شد و نیروهای مستقر در منطقه هم بیشتر به کارهای جنبی پرداختند.
این کارشناس مسئول گوشتخواران که بیش از 32سال در سازمان محیطزیست خدمت کرده است در ادامه خاطرنشان میسازد: اکنون با تغییر مدیریت پروژه و آمدن مجدد جورابچیان و تیم همکاران وی انتظار میرود منحنی فروافتاده شروع به حرکت کند اما این حرکتها نیازمند یک برنامه مدیریتی مجرب و تدوین شده زیستگاهی و گونهای است و تازمانی که این برنامهها تدوین نشود و نحوه عملکرد و راهبردها مشخص نباشد چندان موفقیتی را شاهد نخواهیم بود.
خلیلی در پایان، پروژه یوز را چنین ارزیابی میکند: من در مجموع، این پروژه را مثبت ارزیابی نمیکنم اما منفی هم ارزیابی نمیکنم. فقط میتوانم بگویم این پروژه توانسته است توجه ملی و جهانی را به اینگونه نادر حیات وحش افزایش بدهد وگرنه در این گذر، فرازی نمیبینیم که مثلا جمعیت یوز2 قلاده بوده اینک به 50 قلاده رسیده است. آیا آماری در این زمینه وجود دارد؟ آیا منطقهای وجود دارد که حفاظت آن به حدی باشد که هیچ دامی در آن نباشد. هرچه در این زمینه اعلام میشود جنبه کیفی دارد نه کمی.